Sunday, October 28, 2007


دانلود
اشعاري از صدرالدين عيني
به خط سيريليك
http://mihd.net/801fby
»
كسى كه به ادبيات كهنه و نو فارسى و تاجيكى شناسايى دارد به خوبى مى‏داند كه در ميان آنها فرق اساسى نيست. درست، اگر ما
لهجه‏هاى محلى را در نظر بگيريم و به همان نگاه كرده زبانها را به گروهها جدا بكنيم، نه اين كه در بين ايران و آسياى ميانه، بلكه در بين خود اهالى تاجيكستان و ازبكستان هم خيلى لهجه‏هاى جداگانه مى‏توان پيدا كرد. ليكن در دنيا هيچ قومى نيست كه جداگانگى جزئى لهجه‏هاى محلى را در نظر گرفته براى هر لهجه يك زبان جداگانه ساخته برآورده باشد. يك تاجيك يا يك ايرانى اثرهاى سعدى، حافظ، نظامى و مانند آنها را چقدر فهميده و دوست داشته خوانده همان قدر هم اثرهاى رودكى، كمال خجندى، عصمت بخارايى، سيف اسفرنگى و مانند اينها را فهميده و دوست داشته و مى‏خواند. يك تاجيك براى فهميدن بعضى لغتهاى فارسى قديم گرفته شده فردوسى به چه اندازه «به دشوارى افتد، يك ايرانى هم براى فهميدن آنها همان قدر دشوارى مى‏كشد
زنده ياد صدرالدين عيني ( 1878-1954م ) بنيانگذار ادبيات نوين تاجيك


به پرده تا به چندين راز تاجيک
بيا، بنشين، شنو آواز تاجيک
به ذهن صاف و استعداد فطري
بنا شد در جهان انباز تاجيک
سخن را چون عروسان زيب داده
زبان معرفت پرداز تاجيک
هنرها، پیشه ها ايجاد کرده
به دنيا قوه جانباز تاجيک
يقين داني که انجامش به خير است
به ياد آري اگر آغاز تاجيک
جهان را سر به سر سنجيده، ديده
به عهد رفته چشم باز تاجيک
فقط بی مکتبی در عصر حاضر
کمی مانع شد از پرواز تاجيک
پس از چندی به خاموشي غنودن
برآمد عاقبت آواز تاجيک
صدرالدين عيني

برگرفته از وبلاگ تروند
http://www.tarvand.blogfa.com/

صدرالدين عيني (۱۹۵۴- ۱۸۷۸) نامورترين چهره و در واقع بنيان گذار ادبيات و فرهنگ تاجيکستان از کساني است که ميان ادبيات پيش و پس از انقلاب اکتبر پيوند ايجاد کرده است. به دليل اهميتش در تاريخ و فرهنگ تاجيک او را به نام «استاد» يا «پدر» ملت تاجيک ميشناسند. وي نيمي از عمر را در عصر تحجر اميرسالاري بخارا پشت سرگذاشت و در نيمه دو حيات خود براي رهايي از عقب ماندگي فرهنگي و اقتصادي تلاشهاي بسياري از خود نشان داد.عيني در ولايت بخارا ديده به جهان گشود. پدرش کشاورزي جزء بود که گاهي به صنعتگري نيز ميپرداخت، در عين حال در ادبيات و نويسندگي هم چيره دست بود. صدرالدين در يازده سالگي پدر خود را از داد، و هنگام تحصيل در مدارس بخارا، زندگي سختي را پشت سرگذاشت. او خواندن و سرودن شعر را وجهه همت قرار داد و عيني تخلص خود برگزيد.مطالعه نوادر الوقايع احمد دانش، در روحيه وي تحولي شگرف پديد آورد و باورهاي پيشين او را متلاشي کرد. با خواندن روزنامه حبل المتين و چهره نما نگرش او نسبت به حکومت و ارکان سياسي آن زمان به کلي تغيير يافت. عيني به مانند بسياري از روشنفکران آن روزگار به «تجددگرايان» پيوست و حمايت خود را از گسترش تعليمات اعلام داشت. در سال ۱۹۱۶ امير بخارا وي را به سمت مدرس مدرسه «خيابان بخارا» برگزيد و گمان ميکرد با اين کار ميتواند او را از فعاليت فرهنگي و سياسي باز دارد. عيني به بهانه کسالت مزاج از قبول اين شغل سرباز زد و از بخارا بيرون رفت. در سال ۱۹۱۷ دستگير شد و در محکمه امير بدون محاکمه شکنجه شد و تا حد مرگ ضربات شلاق را تحمل کرد؛ تا اين که به کمک سربازان روس نجات يافت. درسال ۱۹۱۸ به سمرقند رفت و براي سقوط حکومت ارتجاعي امير بخارا کوشيد و در مسير تاسيس دولتي دموکراتيک از هيچ کوششي فرو گذار نکرد.عيني در سال ۱۹۱۸ مرثيه اي در سوگ برادر مقتول خود سرود که از مهمترين اشعار تاجيک به شمار مي آيد، وي در انتهاي
اين مرثيه سقوط رژيم حاکم را پيشگويي کرده است. عيني در فاصله ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۴ با مطبوعات همکاري داشت.در حدود سال ۱۹۲۰
اثر منثور خود، جلادان بخارا را نوشت که براي نخستين با در سال ۱۹۲۲ در مجله انقلاب به زبان اوزبکي و سالها بعد يعني در سال
۱۹۳۵
به تاجيکي منتشر شد. تاثير داستانهاي کهن مانند طوطي نامه و چهار درويش در نثر و شيوه محاوره اين کتاب، که در قالب گفتگو ميان جلادان امير بخارا انجام يافته، آشکار است.عيني در مقالات خود دعاوي برخي از ترکان شوونيست را، که وجود تاجيکستان را به رسميت نمي شناختند، مورد انتقاد قرار داده است. او در کتاب مهم خود نمونه ادبيات تاجيک (۱۹۲۶) اثبات مي کند که تاجيکان صاحب فرهنگي غني و ادبياتي کهن هستند، اما هرگز به تعصبات تاجيکي گرفتار نيامد، و در عوض بر نظريه « دوستي ميان اقوام تاجيک و اوزبک » پاي مي فشرد.عيني پس از نوشتن کتاب آينه سرگذشت تاجيک کم بغل، که در آن از زندگي مردم ساده تاجيک و تحولات دهه
۱۹۲۰
سخن مي راند، داستان غلامان(۱۹۳۴) را نوشت که در نويسندگي او مرحله اي کمالي به شمار مي رود.همزمان با سالهاي جنگ جهاني دوم، در مطبوعات قلم مي زد و شعر مي سرود؛ که از آن ميان « قصيده جنگ و ظفر » و « مارش انتقام » او شهرت يافته است. عيني در کار زندگينامه نويسي هم اهتمام داشت. زندگينامه هاي مکتب کهنه (۱۹۳۶) و مختصر ترجمه حال خودم (۱۹۴۰) روزگار کودکي و زندگي در روستاها را تصوير مي کند. کتاب پرحجم و پر آوازه يادداشتها (۱۹۵۰تا ۱۹۵۴) که آخرين فعاليت ادبي او به شمار ميرود، برگيرنده نکته ها و گوشه هايي از مراحل مختلف زندگي او و حيات اجتماعي تاجيکان در روزگار نويسنده و از زمره شاهکارهاي نويسندگي تاجيکي است. اين کتاب مهم و خطير از آثار نويسندگان پيشين زبان فارسي مانند چهار مقاله عروضي، گلستان سعدي، بدايع الوقايع واصفي، و نوادر الوقايع احمد دانش تاثير پذيرفته است. اين اثر بحق گنجينه اي است از زبان و فرهنگ مردم تاجيک که در آن ضرب المثلها، جکايتها، تعبيرات و گفته هاي عاميانه جابجا درج گرديده و بر شيريني زبان و حسن تاثير آن افزوده است. تا کنون به چندين زبان و از آن جمله فرانسوي ترجمه شده است.از او چند داستان کوتاه، اشعار و حکايتها و تمثيلهاي کوتاه در نشريات تاجيکي و اوزبکي به چاپ رسيده است. عيني که از تاريخ و فرهنگ تاجيکي و دانشهاي زمانه آگاه بود، خود را پيرو گورکي و علاقه مند به شيوه او معرفي مي کرد، با اين حال چندين ويژه نوشت درباره دانشمندان و اديبان پيشين از قبيل فردوسي، ابوعلي سينا، رودکي، سعدي، امير عليشير نوايي، بيدل و واصفي از خود به يادگار گذاشت، مخصوصا سلسله مقالاتي درباب تاثير بيدل و بيدل گرايي در ادبيات تاجيکي به رشته تحرير در آورد. او دوستدار بزرگ موسيقي و دلبسته گونه هاي سنتي آن بود و درباب اين هنر چندين رساله آموزشي نوشت. در توصيف مناظر و چشم اندازها چهره و هيات و خلقيات قهرمانان آثار خود چيره دست بود، از اين حيث کارهاي وي را به آثار بالزاک مانند کرده اند، که انگلس درباره آن مي گفت:« از رهگذر آن آثار فرانسه را شناخنه است.»عيثي تقريبا استاد و راهنماي همه اديبان تاجيک و بسياري از ادباي اوزبک در دوران پس از انقلاب بود، به طوري که او را نه تنها از خلال آثار خودش، که از طريق آثار ديگر اديبان تاجيک و اوزبک نيز ميتوان باز شناخت.براي آشنايي با سبک نويسندگي عيني که نمونه نثر تاجيکي نيز هست، قطعه اي از کتاپ يادداشتها را در اينجا مي آوريم:آرزو مي کردم که کاري شده همه يان غم و کلفتها- هر چند يک چند دقيقه هم باشد- از يادم برآيد، من اندکي روي آسايش را ببينم و با خواهش اين آرزو، بيت زيرين يک غزل بيدل را - که پدرم در اينگونه موارد بسيار مي خواند- به ياد آوردم و با آواز پست حزين زمزمه کردن گرفتم:اي فراموشي کجايي، تا به فريادم رسي باز اندوه دل غم پروم آمد به ياد.در اين وقت، سرود جفترانان(۱) شنيده شده مرا به خود مشغول کرد. جفترانان ريان(۲) غمجدوان عادة در شبهاي تابستان در ساعت ده شب، گاو بسته، کار سر مي کردند و زمين را پيش از برآمدن افتاب دندانه و ماله کرده نمش را تماما در خودش نگاه مي داشتند و از خشکاندن پرتو آفتاب ايمن مي کردند. در شبهاي دراز تيرماه باشد بعد از نيمه شب کار سرکرده پيش از طلوع آفتاب کارشان را تمام مي نمودند. در اين گونه وقتها يگانه تسلي بخش آن جفترانان- که با مجبوريت زندگي خواب شيرين را ترک کرده در شب تار کار مي کردند- سرودخواني بود.بيشترين دهقانان ريانهاي غجدان و وابکند سرودخوان و شش مقام دان بودند. آنها با وجود بي سوادي شش مقام از غزلهاي کلاسيکي از پدر و باباهاشان دهن به دهن آموخته بودند.
مرگ او در پانزده ام جولاي ۱۹۵۴، فرا رسيد.
----------------------------------------------------------(۱) جفترانان= کشاورزاني که با جفت گاو زمين را شخم مي زنند
.(۲) ريان= بخش، ناحيه.

از سايت مشاهير
http://www.mashaheer.net/archives/000012.html
يادش گرامي باد

No comments: